من لی غیرک

سلام خوش آمدید

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

از اول ترم که اومدیم خوابگاه وضعیت آب تصفیه خراب بود به شدت خراب!!خیلی خیلی خراب 

وقتی میخواستی بطری ها رو آب کنی انکار که یه بطری دوغ گاز دار دستت بود یا  قرص جوشان انداخته بودی داخل آب!

شکایت دانشجو ها این طرف و اون طرف هیچ فایده ای نداره...

مسوولین راهنمایی کردن برید از سلف آب بیارید:|

ساختمان سلف کلا بیرون از خوابگاه و اون طرف تره و  مث اسکلا بریم از آب سرد کن اونجا آب بیارریم؟

۰البته ترمگی که بودیم اینکارو میکردیم سوسول بودیم اون موقع:دی)

 راستی ممنون از راهنمایتون مسولین عزیز ..من نگرانم کمرتون خم شه زیر این همه زحمت و تلاش!!!

اان چند وقته یه آب با مزه خوب و سالممم که مزه کلر و اینا نده نخوردیممم

چاییی که دیگه هیچ اگه جونمون رو دوست داریم فهلا نباید بخوریم  نه آب نه چایی

...دلم چاایی میخااد:/

مگه چای معدنی درست کنیم توسط آب معدنی:))

 پی نوشت:علت این که اینقدر تعداد کامنت ها و سرزدن ها کم شده چی میتونه باشه!

  • yasna sadat

یعنی امروز یک سوتی دادم که واسه کل عمرم کافیه....:))

فامیل یکی از همکلاسی ها با یه استاد ها شبیه همه...امروز طی یک کار اضطراری  میخواستم زنگ بزنم به استاد...زنگ زدم  بعد دیدم صدای یک دختر کوچولو از اونطرف خط میاد

من سلام عزیزم گوشی رو بده بابات!!!

اون:بله؟؟؟

بابات هست گوشی رو بده بهش

اون:شمااااااا؟؟؟

من تو دلم چه بچه پر رویی مث باباشه و پشت گوشی گفتم  من شاگردشم باو گوشی رو بده بهش 

اون:ببخشید منظورتون چیه!!!!

من گوشی رو قطع کردم و دیه اعصابم خوووووووورد شد

بعد چک مردم دیدم زنگ زدم هم کلاسیم!!!!

وای وای وای

یادم که میاد خخخخخخ

جالب اینجاست همکلاسی که شماره منو داشت هیچی نگفت!!!بگه اشتباه گرفتی خخ

والا تقصیر خودشه انقد بچگونه میحرفه و لووس به من چه:|

  • yasna sadat

گفتم بعد چند وقت (البته این سری خیلی زودتر از سری های قبل)میرم خونه غذای خوشمزه میخورم

امسال اصلا غذا سلف نمیگیریم

1)بیرحمانه گرونش کردن بدون بالا بردن کیفیت 2)  واحد هامون کمه همش اتاق الافیم این میشه که خودمون میپزیم...حالا چه شود دیگه خدا دادند و خودمان:دی

آره گفتیم میام خونه غذا خوش مزه میخوریم اما شانس همراه ما نمیمد خونه..  مامانم تو این چند روز خونه نبودش از اون جاییییی که من خاله شدم به تازگی :))))

رفته اونجا... منم هنوز نی نی رو ندیدم:( و همچنین مادر رو

 خب میگفتم ..به خاطر همین تو خونه هم خودم میپزم غدا!!اصلا خونه داری خیلی خیلی خیلی کار تکراری و حوصله سر بریه!!!!

تا حالا صد بار تو خوابگاه دسته جمعی آش پخته بودیم حدود چهار پنج تا  تا سر آشپز:دی

 یادمه یه بار رشته آشی نداشتیم رشته سوپ ریختیم داخل غذا خخخ چه شد 

الان که تو خونه بودم و رشته دیدم نصفش رو خالی کردم تو غذا یه چیز بدی شد!!!به جا  آش رشته شد رشته آش://

کلا نه کمبود امکانات به درد ما نمیخوره نه وجود امکانات:|

  • yasna sadat

سلام دوستان عزیز عزا داری هاتون قبول باشه و ایام سوگواری رو تسلیت میگم

امیدوارم از این ایام بهره ببریم...

ببخشید بابت فونت بد پست های قبلی از اون جایی که لب تاب با خودم نبرده بودم مجبور بودم با گوشی پست بذارم که الان دیدمش فرمتش افتضاحه!!

خیلی خیلی منتظر این محرم بودم خیلی زیاد...کار داشتم با صاحب این روزا....ولی الان ...هی خدا

امسال دارم این روز ها رو تقریبا تنهایی سپری میکنم...وقتایی که دلت میخاد تنها باشی کلی آدم دور و برت هست..برعکس وقتایی که نیاز به شلوغی داری تنهای تنهایی!!! 

طوری نداره ولی:)تو پست های بعدی میگم چرا!!!

فعلا التماس دعا اون ته تهای دعاهاتون:)

  • yasna sadat
تلنگر
ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﭘﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺭﻓﺖ …
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ
ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ …
ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﮑﺮﺩ …
ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ …
ﺩﺭ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﻢ ” ﺍﺻﻼ ” ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ …
ﺑﺎﺭ ﮐﺞ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﯿﺪ …
ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻮﺭﻩ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺍﻭﻣﺪ …
ﺗﺎﺯﻩ: ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ هم ﻋﯿﺐ ﮐﺮﺩ …
ﻣﺎﻩ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺯﯾﺮ ﺍﺑﺮ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪ …
ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﻭ ﻇﻠﻢ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎﺭ ﺷﺪ !!!
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭسیده

  • yasna sadat

1_رفتم کارت دانشجویی رو پیش مسعول سلف درست کنم...میگه عموجان اول پول باید بریزی بعد غذا بگیری...

میگم باو پول داررره... یه نگاه به شماره دانشجویی میندازه میگه عععع فک کردم 95ی هستی/:

2_با دوستان نشستیم تو محوطه بگو و بخننند.یه ارشد ها که بعدا کاشف به عمل اومد هم رشته ایمه میگه...اخیییی شما ترم چندین تازه اومدین...؟؟؟؟

3-داریم از دانشگاه میریم بیرون دختررره میگه ببخشید دختر خاانم شما ثبت نامتون تموم شد؟؟؟؟

منo_O.

و مواردی که هر سال پیش میاد...ما نیز بهشان میگوییم خیر ما ریش سفیدان خوابگاه و دانشگاهیم اگر  دانشجویان ارشد و دکترا را در نظر نگیریممم...

یادمه ترم یک انقد بهمون میگفتن ترم یکی ترمکی که سال دوم هممون خوشحال از اینکه در اومدیم از سال اولی بودن..

.یه شب تو سایت خوابگاه نشسته بودم بعد یه دختره ریزه میزه اومد پیشمون فلشش مشکل داشت...از رو فایلاش فهمیدم هم رشته ایه بهش گفتم ععع عزیزم ترم یکی  هستی....گفت اره منم کلی فیس اومدم مثلا ترم بالاییشم… بعد در حالی که داشت از خنده منفجر میشد گفت ترم یکی هستما ولی ترم یک دکترااا

کلا دماغ سوخته هنوز بوش تو سایت میاد!!!

  • yasna sadat

وبلاک کوچولوی عزیزم...هر چی هم سوت و کور باشی  و تار عنکبوت بگیری خودم دوست دارم^_^

خودم جان عزیزم....مرد باش....بایست...نبینم ساکت باشی..نبینم فکرای,الکی کنی...

خدا جان عزیز هوامونو داشته باش...:))تچکررر

~~~

عجیبه هااا چرا من انقد کم حرف شدم یهو!

اووه چقد با اولای وبلاگ فرق کردم…

چه پستایی میذاشتم:))اخیییییی

الان حتی جواب کامنت دادنمم شده تک کلمه ای!

الکی مثلا بزرگ شدم:دی

...

از احوال خوابگه هم جویا باشید که نیستید ولی به من چه میخام بگم...

خوب عست سلام میرساند دو تا هم اتاقی جدید داریم با یه لهجه و.گویش با نممممک...

که کلا چیزی ازش نمیفمم و اعصابم خورد میشه..

در حین حرف زدنشون چشام گرده!!!o_O

  

تا حالا شده یه چی رو قایم کنید  تا کسی پیداش نکنه؛بعد خودتون دیگه پیداش نکنید...!!!! اخه کجا گذاشتم این کارت دانشجویی رووو من..

یه جای گذاشتم به عقل جنم نمیرسه:/ 

  • yasna sadat
من لی غیرک

می شود من بگویم خدایا
تو بگویی جان دل؟!