- ۲۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۹
پدر: پدر دوستت گفت وسایل رو نذاشتن ببریم آسایشگاه گذاشتن تو سالن
من:آساااااااااایشگاااه چیه مگه من زندانیم یا روانیم که میگی آسایشگاه!!
خوابگاه گل من
پدر:کم از دیوونه خونه هم نداره هر موقع زنگیدیم بهت دارید جیغ جیغ میکنید و میخندید و مسخره بازی در میارین باز به آسایشگاه
من :|
پدر *_*
چقدر گاهی ما آدما بد میشیم...
چقدر قدر نشناس میشیم...
قدر اطرافیانو قدر بودنشونو...
انقدر حواسمون پرت خودمون و کارامونه که بودنشون میشه عادی...
انگار بودنشون یه چیز عادیه انقد عادی که الان نمیبینیم بودنشونو این که چقد بودنشون خوبه و امان از وقتی نباشن...
تصورش خیلی سخته خیلی.....
خدایاااا... نکنه یه روز بیاد که این اتفاق بیفته...
روزی هزار بار اینا رو برا خودم تکرار میکنم...ولی بازم آدم نمیشم!!
قدر خونواده و با هم بودنمون و بدونیم
خدایا مواظب همشون باش...
چقدر من این روزا حس نوشتن گرفتم !!
دقیقا برعکس روزای قبل...
اون موقع ها ک پست های اولیم رو مینوشتم کلی پیام میمد خوشبحالت هیچ غمی نداری :/
دوستامم بعضی وقتا که سرکارشون میذارم تا از فاز بد بیان بیرون همینو میگن!
مهم نیس ولی فک کنند اتفاقا خوبه:)
*****
دیروز روز ازدواج بود یاد یه خاطره نه ؛یه سوتی بازم نه :یاد دوران بچکی بهتره !افتادم
خداییش نخندید بهم!!
از جمله افکار من در دوران کودکی این بود فک میکردم هر کس واسه هر دختری اومد خواستگاری مراسم جشن عقد رو میگیرن بعد دختره اینجا باید جواب بده اره یا نه!!!!
بعد تازه هر موقع واسه آبجیم خاستگار میمود میگفتم کی جشن عقد میگیریم!!
وااااااااای من
تازه وقتی مراسم ها بقیه میرفتیم من میگفتم چرا اینا همشون میگن بله چرا هیشکی نمیگه نه اه...خخ
یبارم که یه سریال میگذاشت اسمش یادم نی!!
اونجا عروس سر سفره در جواب وکیلم گفت نه!!!
من کلی ذوق کردم که بالاخره یکی گفت نه *ـ*
مسخره نکنید حالا خودتون بچگی خیلی خوب بودید والا:))))
الان یه حالیم که خودمم نمیدونم چه حالی
دلم از یه طرف میخاد الان تنها باشم.....از یه طرفم نه اصلا بیشتر میرم تو لک
ازیه طرفم حوصله جمعو ندارم...
از یه طرف میخام برم بیرون تو طبیعت به هیچی فک نکنم یکم!!
از یه طرف نمیشه اصلا..
از یه طرف نمیخام بیام بیام نت و اینجا
از یه طرفم اینجا نیام حرف بزنم پس کجا برم!
سیزده شهریور شد....باید بگم زود گذشت یا نه!!
مهم اینه بگم خوب گذشت یا نه!ناشکری نمیکنماا اصلا میتونستم کاری کنم خیلی بهتر بگذره ...
خیلی دلم یه سفر میخواست خیلی خیلی مخصوصا زیارتی دوسه بارم جور شد اما هربار یه مشکلی پیش اومد که بهم خورد...یه سری هم جور شد خودم برم با بچه ها اما اونم بهم خورد(به طور بدرقمی خورد تو ذوقم)
همه ی انرژیم گرفته شده بود دلم به تابستون خوش بود که....
الان فک کنم بهتر باشه زنگ بزنم به دوستم بریم بیرون ...اونم الان به خاطر مشکلش دپرسینگه حاده یهو دیدی تو جاده انداختمو تو دره!! راحت!
یاد گیری لهجه اصفهااانی بدون هزینه
بعله
یاد بیگیرین لازم میشد..
>>1- مضاف و موصوف همیشه «ی» میگیرد
>>مثال: درِ باغ ===» دری باغ
گل قشنگ ===» گلی قشنگ
آدم خوب ===» آدمی خُب
>>2- «د» ما قبل ساکن قلب به «ت» میشود
>>مثال: پراید ===» پرایت
آرد ===» آرت
>>3- واو ساکن آخر کلمه به «ب» قلب میشود
>>مثال: گاو ===» گاب
>>4- اصولاً در هر کجا که فتحه قشنگ باشد کسره بکار میرود و هر کجا که کسره کلمه را زیبا میکند فتحه بکار میرود
>>مثال برای فتحه: اَز===» اِز
قفَس ===» قفِس
اَزَش ===» اِزِش
بِِزَن ===» بِِزِن
>>مثال برای کسره: اِمروز===» اَمروز
جمعِه===» جمعَه
سِفید===» سَفید
حِیفِ===» حَیفس
فِشار===» فَشار
>>5- صدای « اُ » هیچ جایگاهی نداشته و به «او» تبدیل میشود.
>>مثال: شما===» شوما
کجا===» کوجا
چادر===» چادور
>>6- حرف «و» در قالب حرف ربطی به به «آ» تبدیل میشود
>>مثال: من و تو و حسن ===» منا تو آ حسن
>>7- اصولا خود « آ » به عنوان یک حرف ربط به کار میرود
>>مثال: من هسم، آ بابامم هسن
>>در ضمن حرف « آ » به معنای «به علاوه» هم به کار میرود
>>مثال: 5+4+3 ===» 5 آ 4 آ 3
>>8- حرف « ه » در لهجه اصفهانی به نوعی نابود شده
>>مثال: بچه ها ===» بِچا
گربه ها ===» گربا
میجهد===» می جِد
>>ه در آخر افعال به «د» ساکن بدل میشود.
>>بره===» برد
بشه===» بشد
>>«ه» به ی تبدیل میشود.
>>بهتر===» بیتِرِس
سر راهی===» سری رایِس
گربه===» گربیِه
>>«ه» به «ش» تبدیل میشود.
>>بهش میگم ===» بشش میگم
>>«ه» به «و» بدل میشود.
>>ما هم می آییم ===» ما وَم میَیم
>>نکته: به غیر اول شخص مفرد حروف «خوا» به «خ» تبدیل میشود
>>میخوای ===» می خَی
>>9- در برخی افعال حرف «ی» به «اوی» تبدیل میشود
>>میشنوی===» میشنُوی میگی ===» میگوی
>>10- اگر حرف اول کلمه «ب» یا «ن» باشد و حرف سوم «ی» یک «ی» بعد از «ب» یا «ن» اضافه میشود
>>بگیر===» بیگیر
بشین ===» بیشین
بریز ===» بیریز
ببین ===» بیبین
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری.......
بقیشو شما از خودتون بسرایید:دی
خدااایش قبول دارید خیلی از رسم و رسوماتمون خیییییییلی الکیه و حرص درااااار
مثلا این که عروس خان که جهازش رو که توی خونه ی جدیدش گذاشت بعضیا رسم دارند برن ببینند .اخه عزیز من مگه طلبکاااااااری از مردم
بعدش دو شب عروسی میگرن یکی واسه حنا بندون یکی شب عروسی!تازه مراسم پاتختی جدا!(اصلا نمیخام به این مراسم خیلی الکی که مثل جارچی اعلام میشه هرکس چقد کادو اورده اشاره کنم)
یه مراسم دیگه که خییلی تعجب بر انگیزه شنیدم این رسمو که بچه که به دنیا میاد تالار میگیرن و جشن میگیرن...
حالا باشه اینم قبول ...ولی خداییش دندون در اوردن بچه هم جشن گرفتن داره!!!!!!!!!!
جدا از این که قبلا سیسمونی رو هم چیدن تا همه فامیل هایی که انگار طلبکارند بیان ببینند:/
خیلی مراسم های الکی دیگه یادم بودا الان همش از ذهنم پرررررررید
میشه با این خرج های الکی کلی کار های دیگه کرد و خرج زندگیش کرد...