من لی غیرک

سلام خوش آمدید

۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

گاهی وقتا واقعا به خودم و وبلاگم شک میکم!!!

از دیشب تا حالا حدود 100 بازدید کننده داشته وبم همش از امریکا و لندن و فلان

فلسطین اشغالی هم بود تازه!!!!

حتی یه نفرم از ایران نبود خخخ

چند وقت پیش دیدم یکی قسمت درباره ی من وبم رو کپی کرده :|

یکی هم کادر گوشه وبلاگ رو!!!!!!!

بابا بیخیااااااااااااااااال

دیگه کم کم میترسم بیان ترورم کنند والا:/

والا من یه دانشجوی ژتون خور بیش نیستم خخخ



این کارو نکنید به این میگم بیاد بخورتتونا!!!!

خوددانی :/

      

  • yasna sadat

فک کنید رفتی بیمارستاان موقع پول دادن پیشخدمت بگه:نوشابه شما رو اون اقا حساب کردن

*


*


تامین اجتماعی هم دقیقا همینجوری هزینه بیمارستانو میده:)))




*********

یه نادون یه کتاب مینویسه

*



*

صد تا عاقل نمیتونن پاسش کننند :/





*********

دیشب بیخابی زد به سرم 

*



*

منم زدم تو سرش




بیشعور


رومن دست بلند میکنه:/



^^^^^^^^

قانون پایستگی واحد:

واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند


*

 

 بلکه از ترمی به ترم دیگر منتقل میشوند

××××

آرزو های من خیلی بی حیان هیچ کدوم جامه عمل نمیپوشن 

بی ادباااا




     

کلی از این عکسه خاطره دارم:)


  • yasna sadat

به اطمینان میتونم بگم  امروز از بدترین روز ای زندگیم بود..هنوز از 

شوک خبر عمومی در نیومده بودم رفته بودیم با بچه ها دیگه پیش

 استاد ه بگیم چه وضعه تصحیح کردنه!! اما 

نبودش از روزی که ج امتحانا رو زده نیس.هه 


بعدش رفتم پیش استادی که امتحانش بعد از شنیدن خبر بد  بود

 

تحت تاثیر خبر و بدشانسی خودم که ترجمه جاهایی رو داده بود که


 فکرشم نمیکردم بیاره چون میان ترم اورده بود و قرار بود فوقش ۴تا بیت شرح بخاد از اون قسمت

  بسیار بد دادم. اونم دیدانقد استرس دارم و داغونم گفت بذار برگتو جلو خودت امضا کنم

 خیالت راحت شه دختر..بعد که یه نگا برگمو دید گفت خوب نیس برگت:(((


اومدم اتاق با گوشی رفتم ببینم  از نمره چه خبر دیدم...

خدای من دیدم چهار واحدیمو اونم افتادم شوکه شدم شکه باورم نمیشد تا چند دقیقه گوشی

 دستم بود و نمره نگاه میکردم...


بچه ها چه غلطی بکنم...مردم از گریه دیگه نمیتونم بقیه امتحانارو بخونم...

من چم شده؟؟؟؟بخدا کم نذاشتم تو خوندن خدا 

خودشم میدونه.یادش بخیر یه روز الف کلاس بودم:(((

  • yasna sadat

هعععی 

یه چیز میگم قول بدین بهم نخندید...


بچه ها من افتادم من یسنا با این همه ادعا  نه تو سابقه مدرسه نه 

این دوسال و نیم دانشجوییت سابقه افتادن 


نداشتم الان درس اندیشه رو افتادم هعیییییییی 

هم تو فرجه ها خونده بودمش هم شب امتحان 

کلی بیداری کشیدم اخه امتحانش وقت 

نداشت.امتحانو بد دادم ولی استاده گفت تا پنج 

به بعدو پاس میکنم.تا الان که هیچ اقدامی 

نکرده.اکثر دوستامم افتادن

.امتحان امروزم  ....حیف که اینقد خودمو خسته

 کردم حیف انرژی که گذاشتم خجالت میکشم 

خونوادم که زنگ زدن بشون بگم


..اگه همشو پاس کنم و تموم شن این امتحانا کل بیان رو شکلات میدم:/

استاد..........

هی میخام  معدب باشم کی عمومیو میندازه اخه

  • yasna sadat

چند وقت پیش یه رمان میخوندم شخصت

 

داستانش میتونست ذهن مردمو بخونه!!!

خیلی باحااااله ها 

فک کنید اینطوری کلی از آدمای اطرافتون رو 

میتونید قشنگ بشناسید,از ذهن و فکرش نه از حرفاش...خیییییییلی هم به درد تقلب کردن میخورد اصن.کلا به خاطر همین یادش افتادم

 این طوری به همکلاسید که الف کلاسه نگاه میکردی اون فکر میکرد تو هم مینوشتی خعلللی 

خوب بود مثل منم انقد  امروز امتحان بد  نمیدادی یعنی بدااااااااا

 دیگه بگم چقد بدرد پلیسا میخوورد ذهن خلاف کارو میخوندند وسلام,,

دیگه تو اتوبوس که این همه الاف میشی الکی 

بیکار نبودی ذهن مردمو میدزدیدی میخندیدی!!!

دیگه شما چی یادتون میاد که بشه انجام داد!!؟؟؟ خخ


  • yasna sadat

دقیقا حال آدمی رو دارم ک که خودشو نمشناسه

گاهی وقتا آرزو میکنم  کاش تو دنیا یه جایی بود میرفتی اونجا و میشد به هیچی هیچی فکر نکرد

هیچ فکری  نداشته باشی هیچ غمی نگرانی فقط برا چند ساعتم که شده

آزاد و رها


کاش میشد همه غماتو بذاری اونجا و برگردی آروم آروم بشی مث یه پرنده

که ذهنت خالی باشه از هر چیز آزار دهنده ای

انقد که ذهنم مشغوله و پر داره دیوونم میکنه

تازگیا خیلیم بداخلاق شدم اینو مامانم گفت...

  • yasna sadat
من لی غیرک

می شود من بگویم خدایا
تو بگویی جان دل؟!