من لی غیرک

سلام خوش آمدید

اعتراف بعد چند سال

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۵:۱۰ ب.ظ

سال اول دانشگاه بودیم...

هنوز زیاد با هم اتاقی ها اخت نشده بودیم..

یک شب دو سه تا از بچه ها با بچه های اتاق بغلی میخواستن برن توی محوطه یخوابگاه  بگردند و هوایی تازه کنند.

من  و چند نفر دیگه نرفتیم ..

دیگه دیر شده بود و   کم کم چراغا رو خاموش کردیم ولی اونا هنوز نیومده بودن

منم  که به هیچ عنوان خوابم نمیرد از تخت اومدم پایین و در بالکن و باز کردم تا یک حال و هوام عوض بشه 

یهو بعد مدتی اومدم داخل و یعدفعه صداشونو از توی راهرو شنیدم .میخواستم برم سمت تختم که نگن تو که خوابت نمیومد چرا نیومدی که یهوووووو

پام خورد به یک لیوان و به شدت پرت شد جلوتر در ورودی و تق شکست!!

دیگه بچه ها رسیده بودن دم در  و داشتن درو باز یکردن منم تو  همون فرصت پریدم روی تخت

اومدنشون توی اتاق همانا و آخ گفتن یکیشون همانا:)))

منم که مثلا خواب بودم و بقیه بیدار شدن که وای چی شده و فلان

آقا!

خب داشتن به کسی که این کارو کرده فحش میدادن من نتونستم بگم من بودم !!

واقعا هر چی فکر میکنم چرا اون لحظه لامپو روشن نکردم و جمع کنم اون تکه هارو به نتیجه ای نمیرسم

واقعااا چرااااااا..مگه داشتم دور از جونم دزدی میکردم اخه!!

خلاصه هنوزم که هنوزه بعد چند سال هنوز لو ندادم قضیه رو و بچه ها به عنوان داستان ترسناک این ماجرا رو  با آب و تاب برای همه تعریف میکنن و میندازن تقصیر جن و پری:))))تازه کلی هم شاخ و برگ بهش میدن

اون جوری که اونا تعریف  میکنن قضیه رو منم میترسم:|

هی   بهشون میگفتم خب شاید پای یه نفر خورده خودش متوجه نشده و فلان:دی

الان میترسم واقعا دلیل این همه نصفه شب از خواب پریدن و ترسیدن همین باشه که همونا که دیگه اسمشونو نمیارم  شاکی باشن ازم که چرا کارتو انداختی گردن ما:|

هنوزم جرات نمیکنم بگم چراشو نمیدونم!!!!

ولی تصمیم گرفتم بگم..اسکیرینشو باهاتون در اشتراک میذارم:))

  • yasna sadat

نظرات (۱۵)

  • فاطمه سادات داوری
  • سایت شما دنبال شد اگر شما هم تمایل دارید سایت من رو دنبال کنید باتشکر:))))

    پاسخ:
    سلام
    :)
    :))) حالا واقعا چرا نرفتی باهاشون؟
    پاسخ:
    با اتاق بغلیا راحت نبودم اصلا
    دیوونه :) 
    بچه بودیم به خدا :)
    پاسخ:
    :)))

    خیلییی
    :))))) 
    خیلی خوب بود. منم این ترس از قضاوت شدن توسط بقیه کار دستم داده ولی نه در این حد! 
    پاسخ:
    واقعا توی کار خودم موندم!!!

    سلام 
    حالا یه سوال : پای اون بنده ی خدا چی شد ؟ 
    فکر و خیال به دلتون راه ندید شما که در جریان حقیقت هستید 
    پاسخ:
    سلام:)

    نه چیزیش نشد  خدا رو شکر 
    فقط یه زخم کوچیک 


    :)
    خب خدا رو شکر اتفاقی نیفتاده پس خیلی راحت می تونین به دوستاتون بگین:)
    پاسخ:
    خیلی ساله نتونستم بهار…
    بنویسید 
    نوشتن راحت از گفتنه:)
    پاسخ:
    کلا نمیبینمشون که دوریم از هم،هر کدوم یجاییم

    اره  اگه بگمم باید تو گروه بگم

    واکنششون جالبه:))
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • :-))))))
    اصلا اون لیوان چرا رو زمین بود؟
    پاسخ:
    :)))


    یه مشت نا مرتب جمع شده بودیم تشکیل اتاق داده بودیم:))
    دمت گرم بابا =))) 
    پاسخ:
    مرسی مرسی:))
    با جن و پری همکار بودین پس! :/ :))


    ولی بگین بهشون حتما.. 
    پاسخ:
    :)
    نه من همچین جسارتی نمیکنم به اونا-_-

    واکنششون چی میتونه باشه!
  • قاسم صفایی نژاد
  • یعنی مجروح شد بنده خدا؟ حلالیت هم نخواستید؟! 
    پاسخ:
    مجروح که خدا رو شکر یه زخم کوچیک بود فقط

    با این حال نه متاسفانه :(
    😃😃😃
    اقامون یه گروه داشتن به اسم ترخیصی ها
    بچه های خدمتشون بودن بعد دوسه سال یه اعترافاتی میکردن
    من غش میکردم از خنده
    یکیشون بوده بچه هارو لو میداده و هیچکس فکرش و نمیکرده اون باشه به همه لو دادناش اعتراف کرد
    پاسخ:
    :)))

    باید همگی جمع میشدن دوباره و کتکش میزدن:))

    😂😂چقدر تو دلت خندیدی به داستاناشون؟

    منتظر اسکرین هستم🤩
    پاسخ:
    اتفاقا حس خوبی نبود اصلا..
    عذاب وجدان طور…

    :))
    ای وای چرا نگفتی چون ممکن بود اتفاق بدی بیوفته و شیشه تو پاشون فرو بره. اما خب خداروشکر گذشت و خاطره شده :)
    پاسخ:
    دیگه همش تو یه لحظه اتفاق افتاد اگه بر میگشتم عقب یکی میزدم توی گوش خودم واقعا…
    اره خدا روشکر:)


    دنبال شدی...
    پاسخ:
    :)
    ممنون

    ارسال نظر

    تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
    من لی غیرک

    می شود من بگویم خدایا
    تو بگویی جان دل؟!