خشم سکوت
- ۹۹/۰۷/۲۴
درک سکوت به مراتب سختتر و البته حیاتیتر از فهمِ کلماته...
منم حرف زدن از چیزهای مهم، دردناک و خجالت آور برام سخته و همیشه ترجیح میدم بنویسمشون.
ما آدمهای اهل کلمهایم بیشتر، مکتوبیم تا صوتی :)
اصلا برا یک کار دیگری اومده بودم وبلاگ
قصد خوندن این صفخه رو هم حقیقتش نداشتم
اما این حرف ها تون رو وصل دادم به تصویر فرد چند تکه شده
نکنه منظور از فرستادن عکس اینه که حرفا رو رو دلتون جمع میکنین و یک آن منفجر میشن و چند تکه میشن؟
اتفاقا تا ستاره را دیدم گفتم اَ... چه عجب بابا اومد این دخترمون
سلام
خوبی؟
دماغت چاق باشه بقیه ش مهم نیست
ما عادت کردیم که کمتر حرف بزنیم و بیشتر بنویسم. عادت کردیم که کلمات رو لمس کنیم و ببینیمشون به جای این که فقط شنیده بشن.
اون لحظههایی که حتی همین کلمات، که اینقدر نازشون رو کشیدیم و باهاشون روزگار گذروندیم هم نتونن بهمون کمک کنن، واقعا همهچیز سختتر میشه. حتی واقعهها، دردشون از خودشون بیشتر توی وجودمون تهنشین میشن! باید هرطوری شده دست کلمهها رو بگیریم و سُر بدیمشون توی روزمره و زندگیمون. نسرین راست میگه ما واقعا آدمهای کلماتیم :)
من اینجور وقتا تو ذهنم مینویسم بعد به قول میچکا گمشون میکنم...
همه مون حرف داریم همونطوری که گفتید؛ فکر میکنم مشکل اصلی در طرز بیانشه
قلم در قلمدانمان خشکید
ندانسته نوشتیم و ندانستیم چه نوشتیم
حرف دل بود یا زخم دل،نوشتن را هم از ما گرفتند
توی دوران نوشتن همه این شرایط عادیه درک میکنم چی میگید 🤒🤕
انشاالله بزودی خوب شه حال دلتون و حال قلمتون💚🍃