مینویسم 5سال تو بخوان یک عمر..
رفیق کهنه ی من
رفیق روز های شادی و بی حوصلگی و غم...
کاش میشد با دستمالی با حوصله مثل مادربزرگ ها با یک عینک ته استکانی با چاشنی لبخند بنشینم وگوشه و کنارت را پارچه بکشم...گرد و غبار دیرینه ات را بتاکنم...با کلامم تزیینت کنم با جواب هایشان نورانیت کنن...
دوست من.. دخترکم
کاش میتوانستی به سراغم بیایی... بیایی و دست بر شانه ام بگذاری و بگویی چرا پیدایت نیست..
بگویی مگر قرار نبود من لی غیرک مامن تو باشد..مامن همه ی روزا ها،اتفاق ها..لبخند ها و اشک ها..حال چه شده که دوری میکنی..حس غریبگی داری..
و من در جوابت بگویم..
نه..
جوابی ندارم
دیگر مرا شناخته ای...
میدانی همچین وقت هایی زبانم قفل است مهر سکوت زده میشود بر لب هایم...
باید جوابت را از چشم هایم بخوانی..
برسد به دست وبلاگ من لی غیرک❤
راستی وبلاگ مردادماهی من، تولد5 سالگیات مبارک..
- ۹۹/۰۵/۱۲
به به مبارک باشه تولدش :))
5 سال مدت زمان خوبیه برای تغییر و فکر میکنم ماها همه این تغییرات رو داشتم!! حس میشه توی وبلاگا!!