من لی غیرک

سلام خوش آمدید

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

چند نفرتون خواهر زاده و برادر زاده دارین؟؟

میخوام ببینم هم درد  دارم یا نه:))


میری با کلی ذوق یه وسیله برای خودت میخری ،نوه ی نامبرده خوشش میاد و لوس لوسی میگه:من اینو ببرم خونمون؟:|

مخالفتم کنی انقدر جیغ جیغ میکنه که آبروتو میبره..


یا یهو میبینی دفتر قدیمیت که کلی خاطره و متن قشنگ نوشتی و حکم گنجینه داره برات ..برگه هاش صورت موشک از جلو چشمت رد میشه:/


مثلا دوستای دانشگاه برا تولدم یه عروسک ناااااز خریده بودن خیلی خوب ازش  مراقبت کردم  تا اینکه اینا میبینندش و انقد غر و جیغ  و گریه میکنن که  بقیه بهشون میدن و بعد جلو چشمات خرابش میکنن:$


کلا من از دست اینا وسیله سالم ندارم قایمم کنی نمیدونم چطوری پیداش میکنن!


چون من بچه اخر بودم کسی کوچیکتر خودم  نبوده بهم زور بگه الان خیلی تو سر و کله خودم میزنم از دست نوه های گرامی خرابکار:|

  • ۸ نظر
  • ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۳
  • yasna sadat

یه سوال 

شما وقتی برا شخصی درد و دل میکنید..انتظارتون از طرف مقابل چیه؟نصیحت کنه..راهنمایی کنه..یا فقط گوش بده..یا چی کلا؟؟

چیکارکنه حالتون خوب میشه 

بعد خودتون تو همچین موقعیتی چیکار میکنین

  • yasna sadat

دیگه شاید نوشتنش لوس بازی به حساب بیاد ..

اما مهم شد برام امسال .هزار و چهار صد و شصت روزگی وبلاگ..

روز ساختنش هیچ وقت فکز نمیکردم به این سن برسه ..کم کم باید بذارمش مهد کودک اصلا:))

اینجا حرفای ناگفته ی من بود تا اینکه نمیدونم چی شد دیگه راحت نبودم اینجا برا نوشتن..هر چیزی رو نمیوشتم..یا زود پاک میکردم..

جالبه برام تو چهار سالگیش تازه تعداد دنبال کننده هاش رسیده به300،که تازه نصف بیشتر این  حذف کردن و رفتن.یا نمینویسن.پس صرفا خیلی کمتر این تعداده..

گاهی حس میکردم وبلاگ من لی غیرک زیاد محبوب نیست.

وقتی چالش برگذار میشد واسه بلاگای محبوب و مفید و اینا حتی یه نفرم ازش اسم نبرذ..

فقط محبوب خودم بود و هست:دی

حق داشتن البته واقعنا اما اون لحظه این موضوع منو به فکر فرو برد:)

چقد حرف داشتم من این روز همش رو یادم رفت:|

در کل مبارکش باشه*)

ناشناس من لی غیرک فعال است اگر خواستید!

  • yasna sadat

دارم به این فکر میکنم کاش از همون بچگی خاطره نویسی میکردم..ثبت لحظات شیرین یاحتی نیمه شیرین:)

اگه نوشته بودم الان نوشتن یه خاطره از مشهد راحت تر بود برام..

الان نمیدونم از چی بگم..از کجای بهشت..از کدوم سفرم به بهشت..

یعنی بهشت قشنگ و خوش حال و هواتر از این میخواد باشه؟!

قبل اولین سفرم به مشهد رو اصلا یادم نمیاد ارتباطم چطور بود با امام..

اما دقیق تو اولین سفرم تو دلم یه معامله کردم باهاش خیلی طلبکار باهاش معامله کردم..حتی  دستور دادم…معامله سنگینی نبود.. بچگی بود:)

از اونجا شد دوست صمیمی من..هر بار رفتم فکر  میکردم تمام توجهش به منه!بالاخره دوست صمیمی من بود..

بهترین کادو تولد عمر من از دوست صمیمیم بود..وقتی روز تولدمو همه یادشون رفت و امام دعوتم کرد پیش خودش و حتی مهمون سراش:)

تا حالا یخ در بهشت رو تجربه کردین؟!

مشهد و حرم و گنید برفی^_^

بعد چند سال معامله ی من و دوست صمیمیم به هم ریخت ،ترسیدم خیلی ترسیدم..

بخاطر لحظه شماری میکنم برم پیشش,و حرف بزنم باهاش.. از قرارمون..از همه چی..هواشو نفس بکشم و ببینم دوستم داره هنوز یا نه!

از شما هم دعوت میکنم یه خاطره خوشگل از سفرتونو ثبت کنین و بفرستینش واسه

 اسی جان:)

البته من خاطره منسجم و پشت سر همی یادم نبود بیشتر تلفیقی بود:))

  • ۵ نظر
  • ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۳
  • yasna sadat
من لی غیرک

می شود من بگویم خدایا
تو بگویی جان دل؟!