پس از بار ها قرار گذاشتن و بهم خوردن قرار و کلییییییی ماجرا بالاخره هفته پیش با دوستان سال اول خوابگاه جمع شدیم تا بریم بگردیم تو شهر...
گرچه از هفت نفر 4 نفرمون حاضر شدیم سر قرار .
ابتدا پس از دیدن هم بعد حدود10 ماه کلی جیغ و بغل و ماچ و این حرفا
اول رفتیم سی و سی پل و و چار باغ و هشت بهشت ....بچه ها خرید داشتن
بر عکس خیلی از دخترای دیگه من خرید کردن و دوست ندارم و کاملاااا حوصلم سر میره:|
البته اگه برا خودم بخوام خرید کنم ماجرا کاملا فرق میکنه بعله:)
فقط اونجا من دم به دقیقه جلو آیننه مغازه ها داشتم شالمو درست میکردم تا زیر چادر خوب باشه اعصابم خورد کرد این شااااله تو عکسا افتضاح افتاده بودم همشو پاک کردم:|
موقع ناهار هنوز هم به رسم روزای دانشجویی دو تا پیتزا و دو تا نوشابه گرفتیم رفتیم نشستیم رو چمن ها و یکی یه نایلون گذاشتیم زیر پا و چهار تایی با هم خوردیم ..کاملااا صرفه جویانانه!!:دی
نصایح بسیار من سر این که بریم کوه صفه بی نتیجه موند و و با اصرار دوستان مثلا خواستیم بریم شهربازی!
سوار واحد شدیم و کلییییییییی تو راه بودیم آخرین ایسگاه که شهر بازی هست پیاده شدیم و دیدیم زرررشک شهر بازی بستس!! پرنده همم پر نمیزد حتی..آخه قبلش پرسیده بودیم گفته بودن صد در صد بازه این ساعت
غر غر کنان تف تو این زندگی گویان سوار واحد جلویی شدیم و کل این مسیر رو برگشتیم حدود یه ساعت راه !!!ولی از فرصت استفاده کردیم و انقد تو واحد گفیم و خندیدیم که شده بودیم فیلم سینمایی بقیه نگامون میکردن!!
دیگه وقت نبود بریم جای خاصی تو یه فضا سبز کوچولو پیاده شدیم و نشستیم تازه قشنگ دور هم جمع شدیم و پانتومیم بازی کردیم و آخرش هر کدوم رفتیم پی زندگیمون
خلاصه کلا همش تو راه بودیم:|