اه تا همین الان کلی حرف داشتما همش یادم رفت!
خب اگه قرار باشه غرغر نکنم؛ شکایت نکنم نگم :( اینطوریم...چی بگم؟
غر غر نمیکنم شکایت نمی کنم خیلی هم:)))) اینطوری ام بله ایجوریاس
به قول شاعر خوب به درررک خوب به دررررررک
استاد های گرامی این ترم یه طرحی راه انداختند اینکه هر کلاس خمیازه کشید جلسه ی بعد باید شیرینی بده! هر چی که باشه
کلی این چند وقت خوراکی خوش مزه خوردیم انقدم تیزه خمیازه هیچ کس از چشمش پنهون نمیممونه ..انگار مو هاشو آتیش زدن زود میفهمه خخخ
ولی تا الان نتونسته مچ منو بگیره از بس خفه کردم خمیازه هامو.. والا!!!
بعد یهو میبینی کلی اشک جمع میشه تو چشام به خطر تحمل خفه کردنش!استاد که پاش رو از کلاس گذاشت بیرون دیگه خودتون حدس بزنید:))
ولی به هر حال قصد دارم شیرینی بخرم سر کلاس زشته میگن خسیسه:/
خسیس نیستمااا خوشم نمیاد مچمو بگیره خیلی ضایعه! ...(وای خمیازم گرفت از بس گفتم خمیازه شما چی خمیازتون نکرفت؟خخ)
بعد نوشت:راستی یه اعنراض نامه بنویسیم امضا کنیم پاش رو به خاطر رفتن مترسک مزرعه...