یه معضلی وجود داره تو این ایام به نام معضل سیزده به در!!!
این که کجا بری با چی بری و مهمتر از همه این که با کیا برررری...این قسمت آخر واقعا اعصاب خورد کنه!
اووم کم پیش اومده این روز به من خوش بگذره چون اکثرا با کسایی رفتیم بیرون که حکم سوهان روح منو دارن ..فامیل در نقش سوهان روح!
مخصوصا پارسال.
خب کل فامیل مادر چند ساله همگی این روز رو میریم باغ یکی از خاله جان ها.خیلی شلوغ میشه خب با وجود هم صحبتا و کسایی که دوستشون دارم وجود بعضیا و سوهان بودنشون کمتر دیده میشه!
(یک مشت از دماغ فیل افتاده خودبزرگ بین که همه رو از بالا به پایین نگاه میکنند که به نظرم اصلا قابل تحمل نیستند اخه بابا به چیت مینااااااااااازی؟؟؟؟..من یکی در بعضی موارد اصلا نمیبخشمشون با وجود این که سعی میکنم کینه ای نباشم.)
اتفاقا پارسال جمعمون از هم پاشید و حتی خونواده خودمونم جدا شدیم منظورم خواهرام که با خانوداه شوهراشون بیرون رفتن یا داداشه که تازه بچه دار شده بود و نمیشد بیان بیرون :(و بدبختی من ما رو رسوند یه جایی پیش همون سوهان ها که سیزده رو تنها به در نکنیم!!! برعکس سیزده منو دربه در کرد:/حالا منو اونجا فرض کنید خودتون دیگه...
نمیدونم من زبون دراز چقد در برابر اینا زبون کوتاه میشم و فقط حرص میخورم!
به خاطر همین امسال از اولش دعا کردم این روز بارونی شه با نامردی تمام....اما اتفاقا از امروز هوا بسیار صاف و آفتابیه برعکس چند روز قبل که با د میخواست با خودش ببرتمون خخ شانس منه دیگه..
الان اینجا فهمیدم تو همین بیانم خیلیا این مشکل رو دارن که کلا این پستو از اونا الهام گرفتم:))
دیگه کم کم باید بار و بندیلمون رو ببندیم بریم جایی که بهش تعلق داریم واس درس :(