من لی غیرک

سلام خوش آمدید

خودتونو بذارین جای پدر مادرتون

حاظر بودین یه بچه مثل خودتون داشتین؟!!!

تا حالا بهش فکر کردید!

  • yasna sadat

سلام دهه کرامت رو بهتون تبریک میگم ...

میلاد دو تا خواهر برادر .....

****

بله فردام که روز دختررره تبررررررریک

نمیدونم چرا تو همه ی این پیام تبریکا تو اکثر پستا

دختر بودن رو ب این چیزا میدونن

مثلا

عشق پاستیلاااا(من عشق پاستیل نیستم چند تاشو که آدم میخوره میمونه سر دلش والا.....)0

 عشق لاکااااا:عاشق لاک های رنگارنگم نیستم یعنی نمیشه پاشم چون حساسیت دارم://

تخصص در زدن جیغ های بنفش خخخخ:تو خونه که نمیشه ولی خوابگاه پایشم شدید اگه سرپرستی نیان جمعمون کنند البته :////

عقش لواشکااا:اینم کمی تا قسسسسسسسسمتی (به جز لواشک های عزیز دل نیاسر)

عاشق رنگ صوررررتی!!!!!!!!!!!!!:از ما سنی گذشته خخ از اولم زیاد صورتی دوس نداشتم!!

و غیره..........

اینا رو که قبلنا میخوندم  غصم میشد خخ میگفتم چرا من هیچکدوم نیستم!!!

خخ

ما نیز فقط عشق عروسک هستییییییییییییم!!

دختر بودن به هیچ کدوم اینا نیست هیچ کدوم....

خواهراااااااااااااااااااای گلم روزدون مبااااااااااااارک

پی نوشت:سیستم وب جدید شده از من دیگه نمیشه عکس گذاشت:/

  • yasna sadat

هیچ وقت اینقدر ملموس درکش نکرده باودم تا این که با چشم خودم دارم میبینم

مشکل کمبود آب رو میگم....

این خشکسالی و کمبود آب که باعث شده چند ساله زاینده رود عزیزم خشک باشه و واسه دلخوشی مردم چند روز فقط چند روز جاری باشه در سال

من اگه از اون طرفا رد شم نگا نمیکنم به جای خالیش ک واقعا دردناکه....

ااز این که چند وقته میگذره ولی الان که کم کم داریم به جیره بندی آب نزدیک میشیم میدونم  بعضی استان ها این اتفاق افتاده...

حتما باید ما صبح ها و عصر ها آب نداشته باشیم یا اینقدرررر کم باشه که به هیچ کار نرسیم که بفهمیم چه سرمون داره میاد...

که قدرشو بدونیم......

که اینقدر الکی هدرش ندیم....

بعضی وقتا همچین تلنگری خوبه

من واقعا متنبه شدم!!!

:(((گریه

  • yasna sadat

یه رسمی هست شخصیت شناسی بر اساس همه چیز

مثلا ماه تولد .....متولدین فروردین ماه این مدلی اند اردیبهشت فلانند......:/

تازه جالبه به سه دهه تقسیم میکندد هر ماه رو دوباره شخصیت شناسی جدید!

(جالبیش اینه همه ماه تولدشون رو یه جوری دوست دارن انگار خودشون انتخاب کردن خخ)

ما خودمون به شخصه چند تا بهمنی خونمون هست کلاااا با هم متفاوتیم هر کدوم ی شکل رفتاری 

مثل سیبی که به چند قسمت خیلی نامساوی تقسیم شده!!!

 

حالا وقتی این متن ها رو میخونی میگی خدایا توبه من کی اینطوری بودم...!!!

یه نوع دیگش شخصیت شناسی بر اساس سال تولده ...مثل امسال که سال میمنون هست:دی

 متولد سال سگ ..میمون بز و .........(سال تولد خود را اعلام نموده تا حیوان سال تولدتان را عرض نمویم:))

شخصیت شناسی بر اساس شکل پا شکل دست  مو   واااای خدا

اینا رو چطوری سر هم میکنن تحویل ملت میدن آخه!!!اصلا پایه و اساسی داره عایا!

  • yasna sadat

این چند روز از یه طرف نت درست حسابی نبود حتی در حدی ک برم سایت دانشگاه!!!!

از یه طرفم سرمون شلوغ بو دیگه:))

تا باشه از این سر شلوغی ها

یا مهمون داشتیم یا مهمونی بودیم


یه مدت اینطوریه بعد یهو میبینی تا چند وقت چشمت به ادمی زاد نمیفته حوصلت پوووووووووک میترکه


آخرین اخبار این که مزین به شنیدن کلمه ی (عم )توسط نینی داداش گشتم


تو چشام نگاه کرد گفت عم  ذوووووق خخ(آدم اگه واسه این چیزیای کوچیک شاد نشه پس چیکار کنه!)

راهم افتاد بالاخره نمیدونم ب کی رفته انقد شیطونه:))


اگه زن داداش گرام بود اینجا میگفت به عمش:دی

خخ منم میگفتم من به این آرومی والا!!:)

تابستون داره الکی میگذره هیچ کار خاصی و موثری هم ننمودیم!

بی معرفتم شدم قرار بود اولین روزا که اومدم خونه از دانشگاه  به دوست قدیمی خبر بدم یا اون بیاد یا من برم....

اما اصلا نشد...

لازمه یکم تنبیه بشه!!!

ما رو فراموش نکنه والا...


  • yasna sadat
تابستونه و بر خلاف میل یکم از وقتم پای تلویزیون و میگذره و بیشتر آی فیلم....

(گاهی میزنم شبکه آی فیلم میبرمش قسمت زبان عربیش یکم مکالمه قوی شه  اما بعد  پنچ دقیقه جیغ همه درمیاد که: عوض کن ببینم زبانش سرممون رفت اه با این حرف زدنشون جیغ جیغو :/

ریا نباشه چون لهجه شامی میحرفن خودمم زیاد متوجه نمیشم چی میگند اما ّژست ادم هایی که خیییییلی میفهمند و به خودم میگیرم و میگم شما همش جلو پیشرفت منو بگیرید و از خدا خواسته فارسیش میکنم:))

یه سری یکی از اهالی (داماد)منزل که نمیدونم چرا این قدر دوس داره منو ضایع کنه در این بحث وسط بخش سریال ب زبان عربی گف الان چی گفت؟؟؟ نگاش کردم و با لبخندی ملیح گفتم الان داره میخنده:)))

به هر حال حالا چند تا سریال قدیمی داره پخش میشه قدیمی هم نه ساختش مال وقتیه من سه چهار سالم بوده ...
تو ی صحنه هاش آقاهه پونصد تا تک تومن یعنی فقط یه پونصدی داد و رفت چشم پزشکی (چشم پزشکییییییییییییییی)

الان با پونصد تومن تنها یک بستی کیم آب شده بهت میدن!

تو یه قسمت دیگه یارو ده تومن داد به زنش گفت خرجی زندگی جور کردم (خررررررجی زندگی ده تووووووومن!!!!)

الان شاید با ده تومن چهار پنج تا بستنی سالار بهت بدن!!!

فک کنید  زمان بچه ه و نوه ها ما بگن واااااااای اینا پوصد چهار صد تومن فلان وسیله رو  میخریدن مثلا الان آدامسم نمیدن دست آدم با این پول !!!!

کجا داریم میریم:/
  • yasna sadat

یه مدتی هم هست مد شده نویسنده ی وبلاگ ها میان مینویسن 

نویسنده ی این وبلاگ فوت شد:/

تصادف کرد فلان شد بههمان شد بعد فوت شد


آخه یعنیییی چی این کار خب که چچچچچچی!!


یعنی خیلی حس خوبیه خودت بیای بنویسی من مردم!!

بعد یه نفر دیگه هم اینقد بیکار هست که فردای اون روزی که دوست وبلاگیمون مرد خودشو موظف بدونه بیاد اینجا اطلاع بده!!

بعد یوزر و رمزم بدونه!!!

بابا بیخیااال

به هر حال تو این فضای مجازی هم ادم از مشکلی که برا دوستاش پیش میاد ناراحت میشه چه برسه به این حرف!


عنوان بهتری پیدا نکردم:)

  • yasna sadat

شاید خیلی هاتون معضلی  داشته باشین در این روز ها به عنوان معضل کولر:/

هم اکنون که این پست را میگذارم هم چون نیمرویی  زیر شعله ی  زیاد دارم میپزم اما نیز اجازه روشن کردن کولر ندارم!!!!

اگر روشن شود به وسیله ی بنده نهایت نهایتش یه ربع بعدش توسط والدین محترم خاموش میگردد بیشش تر تر توسط مادرم...

زیرا نسبت به باد کولر حساس میباشند و سرمایی هستند


نا گفته نماند من نیز قبل از ورود به دانشگاه هم چون انان بسیار سرمایی بوده اما بعد از تحصیل در یک مگان خیییییلی گرم ب  شدت گرمایی شده ام  


 حالا یه پنکه دستی میدن دستم مین اینو روشن کن ...با اون صداش صدا هله کوپتر میده خب!!!


حاضرم گرما تحمل کنم یه هله کوپتر بالا سرم همش پرواز نکنه :/

  • yasna sadat

یادمه هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم ماه رمضون بود تقریبا عصر  خالم و دختر خالم اومده بودن خونمون...

دختر خالم از من بزرگتر بود و  روزه بود....


هیچی ما رفتیم مثلا با هم بازی....اون جا یکم قارا  (نمیدونم شما چی میگین بهش همون ترشک)داشتیم 

در آن لحظه شیطان در جلد من فرو رفت و شروع کردم به خوردن اون و کلی به به و راه انداختم  و گفتم چقدرررر خوش مزه س بهههه

مریم بیا تو هم بخووور خیلی خوشمزس مگه قارا دوس نداری


اونم میگفت نمیشه که روزم بخورم مامانم دعوام میکنه

منم گفتم نههههه بخور قول میدم بهش نگم بخووور کسی نمیبینههه


و این گونه بود که اغفال شد و نزدیک های غروب روزشو با قارا شکست:))))


خخخخ یادش بخیر یه بار یکی از دوستای خودم بعد ها میخواست منو اغفال کنه مدرسه روزه بودم پفک بخورم ولی گولشو نخوردم:))


چقد توانمند بودم خودم ....

الان دختر خالم میگه گناهش پای تو و هر وقت یاد اوریش میکنیم بهم کلی مورد اصابت فحش هاش قرار میگیرم


منم بهش میگم من فقط پیشنهاد دادم تصمیم گیری با خودت بود:دی

  • yasna sadat

خداییش خودم خسته شدم از این فضای گرفته ک حتی به وبم هم سرایت کرده نمیشه که نشست دست رو دست  گذاشت

اوف 

این فضا غیر قابل تحمله 

سعی میکنم بشم همونی که بودم:)

نه اخه اونم همچین خوب نبود والا:/


خب الان از چی بگویم

هااااااان از اون شب ترسناااااک هووووف شبی که نزدک بود خداییش سکته بزنم جماعتی راحت شند اما نشد دیگه


همه ی وسایل اتاق شد حدود 5 بسته بزرگ و فوق سنگین به زور تنهایی از پله ها اوردموشون پایین حدود دو نصف شب بود که چرخ آورم تا باهاش ببرمشون محلی که وسیله ها رو نگه میدارن 

جونم براتون بگه اون با قصه هایی و چیز هایی که از اون طرف محوطه شنیده بودم و دیده بودممم..اولش کمی ترسیدم اما گفتم چه میششششه کرد


هیچی فقط دو تا از بسته ها جا شد روی چرخ رفتم و رفتم تا به ان مکان خوفناک رسیدم تارررریک هیچکس نبود!!جز سه تا گربه ی سیاه با چشمانی درخشنده :///


اگر در حالت عادی بودی نگاشونم نمیکردم چ برسه به اینکه بترسیم که میگن گربه سیاه در واقع چیزه.....نمیگم اسمشو...


یه دیوونه به خودم گفتم و رفتم جلو تر تا رسیدم یکی از بسته ها رو برداشتم رفتم داخل پر وسیله تاااریک وااااای سالن به اون بزرگی یادم افتاد یک نفر اینجا بغل گوشمون خودکشی کرد!!!یه لحظه خوف تنها بودن تو اون مکان بزرگ و تاریک همه ی وجودمو کرفت


به زور اون یکی بسته هم گذاشتم الفرررررار

اومدم تواتاق درو بستم و گرررریه مث چی ترسیده بودم...

میخواستم زنگ بزنم خونه که دیدم دو نصف شبه با این که شب قدر بود و بیدار بودن اما نگران میشدن


اولا بگم لوس و ترسو خودتونید (ببخشیدا):))بعد که بچه ها فهمیدن من تنها اون ساعت رفتم اونجا کلی دعوام کردن و گفتم ما چند نفری رفتیم داشتیم میمردیم از ترس اونوخ تو تنهاای پاشدی رفتی؟ حقته

الان که یادم میاد فقط میخندم که چقد الکی الکی ترسیده بودم...

اسکل بودیما خخ

این عکسم واسه جو دادن به داستان والا یه درصدم مث این نیست:)))

  • yasna sadat
من لی غیرک

می شود من بگویم خدایا
تو بگویی جان دل؟!