به روایت چهاردهمین روز از ماه من ،به من..
یاد اون روزایی بخیر که بچه بودیم و خودمونو میزدیم به اون راه تا واقعا سوپرایز شیم..
از اینکه میگفتن نیا تو این اتاق، فعلا کار داریم اینجا...بعد هی دلت بال بزنه اون اتاق چه خبره و از فضولی بترکی اما همه کنجکاویت برمیخوره به پشت درای قفل و آدمایی که تو اون اتاق یکاری میکنن که تو نباید بفهمی
اما کم کم درا باز میشه و میبینی اتاق تزیین شده از کاغذ های رنگی و بادکنک... و یه سفره ی تولد کوچولو
اون موقع رو ابرایی انکار رو ابرا بپر بپر میکنی..
کم کم هم مهمونا و بچ های هم سن و سال فامیلت جمع میشن و حالا هم عکس های یادگاری اون زمان با یه پیرهن قرمز و موهای چتری:)
امروز سالگرد همون روزاس سالگرد تولد:)
دم همه ی دوستای عریزی که یادشون بود گرم خیلی ممنونم ازتون دوستان بیانی جان:)
- ۹۷/۱۱/۱۴