آروم باش؛ما برگشتیم!
تو چند روز پیش هزار و سی صد بار اومدم توی قسمت انتشار پست اما گزینه انتشار زده نشد...
به همین دلیل پست طولانی خواهد بود:)
هفته پیش پس از 16 سال با کوله باری از وسایل تو اولین اردیبهشت ماهی که تعطیل بودم رفتیم شیراااز
خب زیاد فامیل داریم توی شیراز که نه زیاد اونا میان شهر ما و ماهم که اخرین بار شونزده سال پیش بوده
پس تعجبی نداره اونا منو اشتباها با اسم هایی مثل میترا یا شیرین صدا کنن:|
من هی میگفتم بجا این که بریم خونه مردم بیشتر بریم بگردیم!
رفتیم بگردیم اما همش باید عجله میکردیم که مبادا دیر برسیم خونه هاشون..:/
تخت جمشید و حافظیه و سعدیه رو سر زدیم
نگم براتون که تو تخت جمشید چطوری ابروم رفت.دو تا توریست صدام زدن میخواستن یه سوال بپرسن که من دقیق نمی فهمیدم چی میگن پس اجالتا خنگ وار نگاشون میکردم یا میخواستم عربی حرف بزنم باهاشون:/
و بعد
آخ که چقد کیف کردم ارامگاه این دو تا شاعر...آخ که چقد دوست دارم این حافظ رو... کلی اصرار کردم که رفتیم اونجا ها!
بقیه میگفتن دو تا قبر که دیدن نداره بریم به چی سر بزنیم!:|
بعد شیراز تصمیم گرفتیم بریم بوشهر.…
هوا بس ناجوانمردانه گرم بود..
اونجا کلی یاد فرشته افتادم هر بار که اسم المطراش یا گناوه رو میشنیدم
تازه کلی به خانواده پز دادم شما چطور نمی دونین المطراش چیه؟ نوچ نوچ نوچ
از راه بوشهر به دیلم هم سر زدیم..همه چی گرون بود خیییلی گرون!
ولی درریا به به واقعا به به:)
تو راه برگشت از یاسوج اومدیم ؛که خب میدونین زلزله شده بود ملت همه توی پارک خوابیده بودن..
اون شب رو با ترس و لرز گذروندیم!
تو این چند روز سفر قیمت دلار و درهم ارز به شدت اومد بالا..سی سخت و.یاسوج زلزله اومد..هر جا میرفتیم قبلش آباد میشد به یه نحوی!
خواستم بگم ایران آروم باش ما برگشتیم:دی
- ۹۷/۰۲/۱۹