تنهای تنهااا
جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ
انقد ننوشتم که کلا یادم رفته چطوری مینویسند...
میام همش چند خط مینویسم بعد میبینم حرفی ندارم میبندم میرم!
اخه از بس از خوابگاه و دانشگاه گفتم خسته شدم خودم و احساس میکنم برای شما هم کسل کننده شده!
ولی همین قستی از زندگیمه دیگه چه کنم!
خوب کلا همه ی دوستام چون رشتشون با من متفاوت بود هفت ترمه میتونستند تموم کنند درس رو و رفتند..من مانده ام تنهای تنهاااااااااا با همکلاسی های عزیزززززم:/
با یه نفر از هم کلاسی هام که از همه دوست تر و راحت تریم و مدل خودمه هم اناقی شدم و بقیه جدید هستن!!بعد این همه روز تنها حرفمون با اون جدید ها یه سلام و خداحافظه!سکوت بدی هست تو اتاق حوصلم سر رفت:/
پی نوشت :یک بار دیگه دعا میکنم آدم تو شهر غریب بیمار نشه...:(
- ۹۵/۱۲/۰۶