بغض بدخیم
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ
دیروز بساطه کاری که گفتم تو پست قبل رو جمع کردیم تموم شد....روزای خوبی بود با کلی آدمای جدید آشنا شدیم تجربه های خوبی داشت..
اما یه وقتایی یه جاهایی خیلی دلم میگرفت از خیلی چیزا..
امروزم رفتیم کویر برای اولین بار بود مبرفتم از طرف انجمن رشتمون...جاتون خالی خیلی دوست دارم دربارش حرف بزنم چطوری بود و چی گذشت و از این حرفا اما....
اما نمیتونم .دلم میخاد الان بگم چقد دلم گرفته این روزا میخام بگم سرخی چشام و صورتم همش از آفتاب سوختگی امروز نیست بهونه ی خوبیه برا قایم کردن اشک های پنهونی...
نه میخام اینجا وایسم نه همچین مشتاقم برم خونه......
×××××
به سلامتی خودم چون با همه خندیدم
همه رو دلداری دادم نگران همه شدم
به همه اهمیت دادم....
ولی هیچ کس نفهمید تو دلم چی میگذره..
- ۹۴/۱۲/۱۳